یه تیکه سنگ وقتی نمی توانی زیر باران خیس شوی//
آوازی بخوانی//
که برگ ها نریزند//
قدمی برداری//
که ابرها نترسند//
وقتی هیچکس از هیچکس نمی پرسد//
چه اتفاقی برای تو افتاده است//
تبدیل به باد شده ای./
چند بار به مادرمتلفن زده ام اما کسی گوشی را برنداشته است. کمی نگران شده ام. روی تخت خواب دراز میکشم و چزوه ی دست نویس پارسا را ورق می زنم. پارسا در مقدمه ی جزوه اش نوشته استعلی رغم این که در تکمیل این پروژه از دوستان اش که همگی از تحجصیلات عالی در زمینههای ریاضیات، علوم سیاسی، جامعه شناسی، فلسفه و روان شناسی برخوردارند استفاده کردهاست. با این حال بررسی های او مطلقا علمی نیستند و باید تنها به عنوان مقدمات و طرحاولیه ی چنین مباحثی تلقی شوند.
روی بیشتر صفحات جزوه که از کاغذهایشطرنجی اند، منحنی هایی در دستگاههای مختصات دو بعدی و سه بعدی رسم شده است. منحنیها شکل هندسی توابعی هستند که به گمان پارسا روابط بین مفاهیم انسانی را به زبانریاضی نشان می دهند. مجموعه ای از این منحنی ها رابطه ی خوش بختی را به تفکیک بامفاهیمی مثل شغل، نفوذ اجتماعی، تحصیلات، شهرت و درآمد نشان می دهند. گروه دیگری ازگراف ها کوششی هستند برای بررسی کمی و کیفی یک جامعه ی ایده آل. در بررسی کمی، نقشپارامترهایی نظیر وسعت خاک، میزان جمعیت ، نسبت جوانان و زنان از کل جمعیت ، اشتغال، تولید ناخالص ملی، امنیت و نظم اجتماعی، ثبات سیاسی و قدرت نظامی در اعتلا و سرعترشد یک جامعه مورد مطالعه قرار گرفته است. در بررسی کیفی وزن مفاهیمی مثل اقتصاد،فرهنگ، آزادی، تکنولوژی ، مذهب، هنر، بهداشت ، آموزش و صنعت نسبت به وزن کل یکجامعه ی مطلوب برآورد شده است. بخش دیگر جزوه به عناصر مخربی که جوامع را دچار رکودو یا پس روی می کنند می پردازد. به همراه این بخش آمار مفصلی از ناهنجاریهایاجتماعی یکی از ایالات آمریکا در زمینه سرقت، کلاهبرداری، تجاوز به عنف، قتل، آدمربایی و جعل اسناد پیوست شده است.
صدای زنگ در می آید. جزوه را رویمیز می گذارم و به طرف در می روم. ساعت ده صبح است. در را باز می کنم. علیرضاست. آمده است تا کلید ماشین ام را بدهد. توی پذیرایی می نشینم و من جزوه پارسا را به اونشان می دهم. می گویم آن را بخواند و اگر چیزی در آن دید که به خودکشی اش مربوط میشود به من هم بگوید. علی به جزوه من نگاه می کند و با لبخند می گویدهنوز هم مشغول نبش قبر پارسا هستی؟ این پارسا مرده ای است که تا مراتوی گور نذاره نمی گه چرا توی گور رفته. پارسا در خانه اش کامپیوتری داره که شایداطلاعات با ارزشی توی اون باشه. بالاخره ترکش های این پروژه به تو هم خورد، کمکم میکنی؟
چند لحظه چیزی نمی گوید. بعد می گوید کمکت می کنم اما گاهیپرسش هایی است که از چرا پارسا خودکشی کرد؟ دشوارترند. پاسخ های این سئوال چیزهاییهستند که از سطح ادراک ما فراترند. لحنش مثل همیشه پر از کنایهاست. موضوع خاصی هست که می خوای بگی؟ انگار صدام رانشنیده باشد ادامه می دهد. این چیزها رو نمیشه فهمید یا درک کرد یاحتی توضیح داد . به این چیزها میشه نزدیک شد یا اون ها رو حس کرد و حتی در اون هاحل شد اما هرگز نمی شه اون ها رو حتی به اندازه ی ذره ای درک کرد وفهمید. تو مجبوری با کنایه حرف بزنی؟ حرفی نمی زند. جعبه ی دستمال کاغذی را روی گل میز شیشه ای سر می دهد. جعبه ی دستمال تا لبه ی میزجلو می آید. می گوید تا اون جا که خاطرم هست سایه تو رو به خاطر ایمانت دوست داشتنه به خاطر عقلت.
سایه گفت که تو در خیلی چیزها تردید کرده ای. مناز تردیدهای تو نگران نیستم چون تردید حق انسانه اما نگران چیز دیگه ایهستم. نگران چی؟ سکوت می کند دوباره می پرسم نگرانچی هستی؟
انگار که توی ذهن اش دنبال کلمات بگردد، چند لحظه مکث میکند و بعد می گوید
نگران این که ناگهان از خودت شکست بخوری. این کهاون قدر نزدیک بشی که دیگه چیزی دیده نشه. پارسا خودکشی کرد و تو هنوز نمیدونی چرا. پاسخ ش هرچه که باشد حقیقت کوچیکیه اما حقایق بزرگتری هم هست. آیا موسی در وادیمقدس کلام خداوند را شنید؟ کسی نمیدونه . هیچ کس نمیتونه با منطق علمی ثابت کنه کهموسی در آن شب سرد و تاریک صدای خداوند را از میان درخت شنید یا نشنید. آیا خداوندبر کوه طور تجلی کرد؟ کسی نمیدونه. هیچ ابزار علمی برا ی اثبات و یا نفی تجلیخداوند بر کوه وجود نداره. آیا خداوند وجود داره؟ کسی نمی دونه. کسی نمیتونه بهپاسخ های این پرسش ها که هر کدام حقیقتی بزرگ ند نزدیک بشه، اما ندانستن به هماناندازه که چیزی رو اثبات نمی کنه نفی هم نمی کنه. ما به این چیزها می تونیم ایمانداشته باشیم یا ایمان نداشته باشیم. همین. کنترل از راه دور را ازروی میز عسلی برمی دارم و تلویزیون را روشن می کنم. علی پشت به تلویزیون نشستهاست. من به چیزهایی ایمان می آرم که اون ها رو بفهمم. منظورم ازفهمیدن تجربه و عقل است.
خرس عروسکی کوچکی را که به کلیدهای ماشینحلقه شده توی دست اش می گیرد و می گوید این حرف درستیه.
تو خداوندرو تجربه می کنی؟
کلیدها را روی میز رها می کند آدم هایی رو میشناسم که نه تنها وجود خداوند، بلکه ویژگی های او رو هم با نوعی بازی درک می کنند ولذت می برند. منظور من از بازی دقیقا تجربه کردن خداونده.
از حرفهاش کمی عصبی شده ام اما سعی می کنم خونسرد باشم.
ممکنه برای اینملحد توضیح بدی که با چه ابزاری و در چه آزمایشگاهی میشه خداوند رو تجربهکرد؟ تلویزیون فیلم مستندی درباره ی تاریخچه ی ساخت تلسکوپ نشان میدهد. علی با دقت توی چشم هام نگاه می کند و با صدای گرفته و آهسته چیزی می گوید کهبرای شنیدن اش مجبور می شوم سرم را به طرف او خم کنم. با لحنی پر از اندوه می گویدمتاسف م من واقعا از این که ملحدها نمی توانند خداوند رو تجربه کنند متاسف م . درتجربه ی خداوند، بر خلاف تجربه ی طبیعت که قانون هاش بعد از آزمایش به دست می آد،اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اون رو آزمایش کنی. حتی باید بگم هر چه کهایمانت به اون قانون نیرومند تر باشه احتمال موفقیت آزمون ها بیشتره. یعنی هراندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همان اندازه برای تو وجود داره. هر چهبیشتر به او ایمان بیاوری، وجود و حضور او برای تو بیشتر می شه.
دستهاش رو توی هم گره می زند و چند لحظه سکوت می کند. دو قطره اشک گوشه ی چشم هاش جمعشده اند اما نمی ریزند. چیز زیادی از حرف هاش سر در نمی آورم اما مثل همیشه حس میکنم انسجام و منطق شیرینی در کلام اش وجود دارد. منطقی که یا باید تمام گزاره هاشرا بپذیری یا هیچ کدم شان را . یک برگ دستمال کاغذی بیرون می آورد و رطوبت چشم هاشرا می گیرد. می گوید گرچه هستی خداوند ربطی به ایمان ما نداره اما احساس این هستیکاملا به میزان ایمان ما مربوطه. علی دوباره به جعبه ی دستمال کاغذیروی میز خیره می شود و این بار با شدت بیشتری به آن تلنگر می زند. جعبه مقواییدستمال کاغذی می لغزد تا از کنار خرس عروسکی جاکلیدی می گذرد و به گوشه ی فنجانبرخورد می کند و اندکی مایل می شود و بعد به سرعت به لبه ی میز نزدیک می شود. برایلحظه ای دست ام را جلو می برم تا مانع افتادن جعبه از روی میز شوم اما دستمال نمیافتد. جعبه های دستمال در حالت ناپایداری متوقف می شود. تنها جزء کوچکی از آن رویمیز است و بقیه اش در هوا معلق مانده است! من، حیرت زده محو جعبه دستمال شده ام. باآمیزه ای از شگفتی و هیجان و تردید و پرسش و ترس به علی نگاه می کنم. علی با دستهاش صورت اش را پوشانده است و تکان نمی خورد.