چرا مى نویسم؟
حضور من در کتابخانه کتابهاى فراموش شده ظاهراً به خاطر این است که مىخواهم بیوگرافى ساعتهاى خالى زندگیم را بنویسم. از خودم مىپرسمآیا حقیقت دارد که اینها همه بر من گذشته است؟ گذشته من که شهرو هم جزوى از آن است به نظرم شبیه جامى شکسته است، جامى هزار تکه و من به اجبار سعى مىکنم هر تکهاش را از جایى که نمىدانم کجاست و در وقتى که نمىدانم چه وقت است جمع کنم. از خودم مىپرسم، آیا این کارى بیهوده نیست؟ آیا هرگز مىتوانم آخرین تکه این جام هزار تکه را از اعماق مارپیچزمان پیدا کنم که شاید باطلالسحر تنهاییم باشد،که شاید آخر سر با دیدن این جام بدانم که در اینجا چه مىکنم؟ از خودم مىپرسم، اگر روزى تکههاى این جام را بیابم، با آن چه مىکنم؟ نمىشکنمش که دوباره به دنبال تکههایش بگردم؟ گمانم هرمس هرگز در آینه خود را ندیده است. اگر روزى مقابل آینه مىایستاد، شاید آینه با دیدن دوچهرگى اساطیریش تیره مىشد. من هر روز خود را در آینه مىبینم، اما هرگز به شفافیت آینه توجه نکردهام. بهرام گوروقتى که در قصر خورنق با در بسته حجرهاى مواجه شد، اینقدر شهامت داشت که از خازن قصر کلید حجره را بخواهد و تقدیر خود را نقش در نقش، نگاشته بر گنبد حجره ببیند. ما اگر چه از یک ریشهایم، اما فرق من با او این است که من اینجا در حاشیه نشستهام و حتى شهامت این را ندارم که از اعماق مارپیچ زمان تکههاى جام هزار تکه گذشتهام را بیابیم. مىنشینم همین جا و چیزهایى را به یاد مىآورم که معلوم نیست بر من گذشته باشند و سعى مىکنم در این میان از شهرو چیزى بسازم که شاید زمانى آرزو مىکردهام اینچنین باشد و چه بسا که هرگز اینچنین نبوده است.
گریزگاه
کتابدار در انتهاى تالار حضورى سایهوار دارد. مهتابىها مانند خرمگس وزوز مىکنند. من به این فضاى بسته گریختهام که به حقیقت تنهاییم پىببرم. از صبح باران بىوقفه مىبارد. امروز شاهد به پایان رسیدن یکى از روزهاى مالیخولیایى نوامبرم. آسمان سیاه است. درختها برهنهاند و آخن، قفس کبوترى است که خیس از باران به خواب رفته است.
فهرست کتابهاى فراموش شده
حرفى ندارم که بگویم. پیش کتابدار مىروم و فهرست کتابهاى فراموش شده را از او مىگیرم. در اینجا چهار جلد اول را مىنویسم کهبه اندازه چهار خط تنهاییم را فراموش کنم:
ـ زمستان شمعدانىها را در گلخانه نگه دارید
ـ در هر نظمى که ایجاد مىکنید،جایى هم براى بىنظمى بگذارید.
ـ دویدن در پى ماه
ـ اگر ارسطو در چین متولد مىشد