بهرام گور و ازاله بکارت دخترى در سدههاى میانه
وقتى که بهرام گور در پى صید، در خرابستانى وارد غارى که گورش است مىشود، نمىداند که راه بازگشتى نیست. توالى زمان خطى در آثار کلاسیک تقلیدى است از این قانونمندى ظالمانه که آب از جوى رفته را نمىتوان بازگرداند. ظاهراً همراهان بهرام گور از جبر زمان بىخبر بودند که در جستجوى او تا چهل روز خاک مىکندند.
چند وقت پیش تب کرده بودم. از عرق خیس بودم و در رختخواب غلت مىزدم که تلفن زنگ زد. صدا آشنا بود. اما هر چه فکر مىکردم، صاحب صدا را به یاد نمىآوردم. آنچه که او گفت، مهم نیست. مهم این است که احساس مىکردم، این واقعه توالى زمان خطى را به هم ریخته است. انگار که بهرام گور به سبک فیلمهاى هندى از غار بیرون بیاید و از آغوش مادر خاک به آغوش مادر خود برگردد. (لابد به خاطر همین چیزها بود که توماس داکن، حکیم الهى کاتولیک در سدههاى میانه از خودش پرسیده بود: آیا خدا مىتواند بکارت دخترى را که از او ازاله بکارت کردهاند، به او برگرداند؟)
گمانم هذیان گفته بودم و صاحب صدا که پشیمان شده بود، آخر سر با تردید شماره تلفنش را داد که سر فرصت با او تماس بگیرم. روز بعد از این واقعه که حالم کمى بهتر شده بود، شماره تلفنش را به دقت گرفتم. بعد از دو بوق پیاپى مردى گوشى را برداشت. با لهجه فارسى، به آلمانى به من گفت که صدایم را نمىشناسد و هیچوقت مرا ندیده است و پیش از آن که فرصت کنم از بهرام گور براى او بگویم و از ازاله بکارت دخترى که به گمان حکیم کاتولیک خدا او را بخشیده بود و از گذشته بسیار دورى که ذهنم را آشفته کرده بود، و از زبان فارسى، که در اینجا، در این خاک چاکچاک، در آستانه گور بهرام گور هنوز کوره راهى است به این گذشته مشترک، گوشى را گذاشت، و من به زمان حال پرت شدم که خالى بود. در این حال بهرام گور از آغوش مادرش به آغوش خاک برمىگشت، و حتى خدا هم دیگر نمىتوانست بکارت دخترى را در سدههاى میانه به او برگرداند.